۱۹.

ساخت وبلاگ
توی مدت بیکاری مجتبی از نظر اقتصادی خیلی بهمون فشار وارد شد به همین دلیل منم دست به کار شدم و شروع کردم یه فعالیتی رو هر چند کم و کوچیک انجام بدم. نخ بافتنی خریدم و اسکاج بافتم و فروختم که خداروشکر راضی بودم و هنوزم ادامه داره گاهی سفارشات.وقتی لبنیات گرون شد، به مجتبی گفتم ازین به بعد تو فقط شیر بخر برامون، درست کردن ماست و ماست چکیده و دوغ با من... با شیر، ماست مایه میزنم و بعد کمی از ماست رو چکیده درست میکنم برای صبحانه مون و کمی شم همونجور نگه میدارم که هر وقت خواستیم دوغ درست کنیم. کمی از شیر رو هم میذارم که مهدی با کیک بخوره برا میان وعده.وقتی مهدی رو می‌بردم بیرون از خونه، همش کیک یا چوب شور و اینجور چیزا میخواست براش بخرم، و هر بار یه مقدار پول هزینه میشد و همون موقع کیک رو می‌خورد و باز فردا کیک میخواست. اینجور شد ک تصمیم گرفتم خودم کیک درست کنم. وسایل کیک رو با مجتبی خریدیم و شروع کردم به کیک پختن. چندین بار کیک درست کردم تا دستم اومد چقد مواد کیک رو استفاده کنم ک هم خوب بشه و هم به صرفه باشه و با چه دمایی باشه که کیک نه بسوزه و نه خمیر بشه. خلاصه الان با دو تا تخم مرغ، دو لیوان آرد، کمتر از نصف لیوان روغن، یه لیوان شیر، يه لیوان و خرده ای شکر و بکینگ پودر وانیل بهترین کیک رو درست میکنم و هم من و مهدی میخوریم و هم برای صبحانه مجتبی میدم با خودش میبره سرکار. گاهی هم کاکائو لابه لاش میزنم ک عالی میشه دیگه. خلاصه الان چند وقته از بیرون کیک نخریدم برای مهدی.خیارشور هم بیشتر وقتها مجتبی برامون میخرید و با غذاهای نونی مون می‌خوردیم وقتی مجتبی گفت دیگه نمیتونم خیارشور بخرم چون گرونه، گفتم خودم درست میکنم و الان چندباره ک خیارشور ميندازم و واقعا خیلی خوب و خوشمزه میشه و مجت ۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 66 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:50

میدونم که شمام خسته شدین از بس گفتم بچه ها مریض شدن ولی شدن!! هفته پیش من گلودرد شدم و اصلا مریضی حسابش نکردم چون خیلی عادی همه کارهامو میکردم و حتی یه دونه قرصم نخوردم ولی بعد دو روز محمدرضا شدیدا تب کرد و از فرداش مجتبی و مهدی مثل علائم من گرفتن. سریع رفتم بهداشت و خانمه ته دلمو خالی کرد و گفت کرونا گرفتین. گفت جایی رفته بودی گفتم آره عروسی داداش جاریم رفتم گفت پس کروناست. سریع بچه هاتو ببر دکتر. خیلی ترسیدم که مثل چند ماه پیش اتفاقای بدی بیفته ولی توکل کردم ب خدا و از خودش خواستم خودش حفظمون کنه. مجتبی ک رفت سرکار، من موندم و بچه ها و پرستاری از بچه ها و خونه داری. شب ک مجتبی میومد خونه از اونم پرستاری میکردم و دمنوش درست میکردم و.... خلاصه که دکتر نرفتیم و خودم از بچه ها مراقبت کردم و خداروشکر حال هر دوشون بهتره. امروز محمدرضا هم بهتره و بعد از 4 شبانه روز تبش قطع شد ولی کل بدنش دون دون قرمز شده ک ان شاء الله تا دو سه روز دیگه از بین میره. این بار به کمک هیچ کس تکیه نکردم، نه مادرم نه مادرشوهرم. مادرشوهرم ک تازه دیشب خبر شد که ما یک هفته مریض بودیم، بهش نگفتم. خداروشکر که بچه هام خوب شدن.»» وقتی مادر میشیم، توی زندگی باید دوره های پزشکی و مدیریت رو هم پاس کنیم.»» قبل از اینکه مریض بشم، خداروشکر تونستم اولین سفارش کیکم رو بگیرم. مشتری م خیلی از طعم و بو و خوشمزگی کیکم تعریف کرد و راضی بود الحمدلله.  ۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 76 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:50

محمدرضا داره ٨ ماهه میشه و چند روزه که کاملا چهار دست وپا میکنه. ازین ور خونه تندتند میره اون ور خونه... با مهدی همش بازی میکنه و میخنده. البته بعضی وقتا هم مهدی اونو میزنه یا اسباب بازی رو از دستش میکشه که صداش درمیاد و شروع میکنه به گریه کردن... خدا کنه این دو تا دندون کوچولوش هم دربیاد و راحت بشه. بیچاره همش تب میکنه و مجبورم استامینوفن بدم بهش..مهدی هم که خدا میدونه چقد شیطونی میکنه و حرص منو درمیاره. الان ک محمدرضا هم دست و پا درآورده، برای خرابکاریاش همدست جور کرده. دوتایی میرن سمت جاکفشی و تموم کفشا رو بهم میریزن یا دوتایی میان آشپزخونه و وسایل داخل کابینت و برمیدارن و بهم میزنن و به حساب بازی میکنن. مهدی کمی حساس تر شده، الان چند شبه موقع خواب گریه میکنه که اونو توی گهواره محمدرضا خواب کنیم.بیچاره مجتبی هر چی بهانه میاره که نمیشه و خرابه و... بازم حریفش نمیشه و مجبوره توی اتاق مهدی کنار گهواره بخوابه، مهدی هم توی گهواره محمدرضا!  از کالسکه و روروئک و کریر هم که بیچاره محمدرضا اصلا استفاده نکرده، مهدی نمیذاره و خودش صاحب میشه :) ولی بعضی روزها بعدازظهر هر دوتا شونو میذارم توی کالسکه و توی کوچه ی خونه مون یه دوری میدمشون. مهدی محکم محمدرضا رو توی بغلش میگیره ک نیفته. »» خلاصه که عالمی دارم این روزا. هم به شدت سخته و هم به شدت شیرین و دوست داشتنی. »» خدایا گرفتاری همه بنده هاتو حل کن، گرفتاری و حاجت من رو از آخر... الهی آمین.  ۱۹....
ما را در سایت ۱۹. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sarzamin-e-maryam بازدید : 89 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:50